خولی بن یزید اصبحی
خولی بن یزید اصبحی از یاران و همراهان
عمر بن سعد در
کربلا بود.
در برخی از منابع از خولی به عنوان قاتل
عثمان بن علی (علیهالسّلام)
یا یکی از قاتلین او یاد شده است.
برخی دیگر از منابع نیز او را قاتل
جعفر بن علی دانسته و آوردهاند: «خولی بن یزید اصبحی تیری به
شقیقه یا
چشم جعفر زد و او را به
شهادت رساند.»
برخی از منابع خولی را قاتل
سیدالشهداء (علیهالسّلام) معرفی کرده و گفتهاند کسی که سر امام (علیهالسّلام) را از بدنش جدا کرد خولی بوده است.
اما برخی دیگر از منابع، بر این اعتقادند که او قاتل امام حسین (علیهالسّلام) نبود؛ اما از کسانی بود که اقدام به بریدن سر امام (علیهالسّلام) کرد؛ ولی وقتی وارد
گودال قتلگاه شد دستش لرزید و لرزه براندامش افتاد و کنار رفت، در این هنگام
شمر بن ذیالجوشن یا
سنان بن انس و به نقلی برادر خولی-
شبل بن یزید- پیاده شد و سر امام (علیهالسّلام) را جدا کرد و به دست خولی داد.
پس از شهادت امام حسین (علیهالسّلام)، خولی به همراه
حمید بن مسلم ازدی ماموریت یافت تا سر مقدس امام (علیهالسّلام) را نزد
ابنزیاد ببرد.
آنها شبانگاه به
کوفه رسیدند؛ اما چون قصر ابنزیاد در این هنگام بسته بود، او سر امام (علیهالسّلام) را به خانه خود برد و آن را در تنور خانه جای داد و به همسرش نوار گفت: «بینیازی عمرمان را با خود آوردهام! سر حسین (علیهالسّلام) اکنون در خانه با توست.» در این هنگام همسرش -نوار- برآشفت و با
خشم به خولی گفت: «مردم
طلا و
نقره به خانه میآوردند و تو رفتی سر فرزند دختر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را با خود آوردهای
[
و میگویی مایه بینیازی زندگیمان را با خود آوردهای؟
]
دیگر سر من و تو روی یک بالش نخواهد بود.»
صبح فردا خولی سر امام (علیهالسّلام) را نزد ابنزیاد برد و خبر
شهادت امام (علیهالسّلام) را به او داد.
پس از
قیام مختار، ماموران او ماموریت یافتند تا به خانه خولی رفته و او را به سزای عمل زشتش برسانند. ماموران مختار خانه خولی بن یزید را در
محاصره گرفتند، خولی متوجه حضور ماموران شد پس در دستشویی خانهاش مخفی شد. یاران مختار وارد خانه شدند و همسر خولی را یافته از او پرسیدند: «شوهرت کجاست؟» گفت: «نمیدانم کجاست»؛ اما با اشارهی دست، مخفیگاه خولی را به ماموران نشان داد. پس آنان خولی را در حالی که زنبیلی بر سر خویش نهاده بود پیدا کردند و از آنجا بیرون کشیدند و سپس مختار را از
اسارت او با خبر کردند. مختار نزد یاران خود آمد و دستور داد او را کشته و بدنش را بسوزانند.